قوله تعالى: «و یوْم نسیر الْجبال» یاد کن آن روز که کوه‏ها را در رفتن آریم، «و ترى الْأرْض بارزة» و اندرون زمین بینى بر روى زمین آمده، «و حشرْناهمْ» و فراهم آریم ایشان را، «فلمْ نغادرْ منْهمْ أحدا (۴۷)» و پس نگذاریم که از ایشان در زیر زمین کس ماند.


«عرضوا على‏ ربک» و عرض کنند ایشان را بر خداوند تو، «ا» صفها بر کشیده، «دْ جئْتمونا» و گویند ایشان را آمدید بما، «ا خلقْناکمْ أول مرة» چنان که شما را آفریدیم روز پیشین، «ْ زعمْتمْ» بلکه چنین میگفتید بپنداشت، «نْ نجْعل لکمْ موْعدا (۴۸)» که ما شما را روز وعده ننهاده‏ایم.


«و وضع الْکتاب» و نامه در دست خواننده نهند، «فترى الْمجْرمین مشْفقین» کافران را بینى ترسان و لرزان، «مما فیه» از آنچ در آن روز است و از آنچ در آن نامه است، «و یقولون یا ویْلتنا» و گویند اى واى بر ما، نفرینا بر ما، «ما لهذا الْکتاب» چیست این نامه را، چه حالست این نامه؟ «لا یغادر صغیرة و لا کبیرة» فرو نمیگذارد این نامه از کرد ما نه خرد و نه بزرگ، «إلا أحْصاها» مگر که همه را در شمار آورده، «و وجدوا ما عملوا حاضرا» و هر چه کردند همه در پیش خود یابند، «و لا یظْلم ربک أحدا (۴۹)» و ستم نکند خداوند تو بر کس.


«و إذْ قلْنا للْملائکة اسْجدوا لآدم» فریشتگان را گفتیم سجود کنید آدم را، «فسجدوا إلا إبْلیس» سجود کردند مگر ابلیس، «کان من الْجن» وى از جن بود در خلقت، «ففسق عنْ أمْر ربه» از فرمان بردارى خداوند خویش بیرون شد، «أ فتتخذونه و ذریته أوْلیاء منْ دونی» او را و نژاد او را بخدایان و یاران مى‏گیرید فرود از من؟ «و همْ لکمْ عدو» و ایشان شما را دشمنانند، «بئْس للظالمین بدلا (۵۰)» بد بدلى است ستمکاران را ابلیس از خداوند ایشان.


«ما أشْهدْتهمْ خلْق السماوات و الْأرْض» حاضر نکردم من ایشان را که آسمان را مى‏آفریدم و نه آن گه که زمین مى‏آفریدم، «و لا خلْق أنْفسهمْ» و نه آن گه که ایشان را مى‏آفریدم، «و ما کنْت متخذ الْمضلین عضدا (۵۱)» و هرگز بیراه کنندگان را یار گیرنده نبودم.


«و یوْم یقول نادوا» و آن روز که گوید آواز دهید و خوانید «شرکائی الذین زعمْتمْ» این انبازان من که میگفتید بدروغ، «فدعوْهمْ» خوانند آن انبازان را، «فلمْ یسْتجیبوا لهمْ» و ایشان را پاسخ نکنند و بکار نیایند، «و جعلْنا بیْنهمْ موْبقا (۵۲)» و میان ایشان کارى پدید آید که در سر آن شوند.


«و رأى الْمجْرمون النار» و کافران آتش بینند، «فظنوا أنهمْ مواقعوها» و بدانند که در افتادند در آن و شدنى‏اند بآن، «و لمْ یجدوا عنْها مصْرفا (۵۳)» و از آن باز گردانیدن روى را جاى نیابند.


«و لقدْ صرفْنا فی هذا الْقرْآن للناس منْ کل مثل» از روى بر وى گردانیدیم درین قرآن مردمان را از هر گونه‏اى، «و کان الْإنْسان أکْثر شیْ‏ء جدلا (۵۴)» و آدمى پیچنده تر همه چیزست و ستیهنده تر.


«و ما منع الناس أنْ یوْمنوا» باز نداشت مردمان را که بگرویدندى، «إذْ جاءهم الْهدى‏» آن گه که بایشان آمد پیغام و رساننده، «و یسْتغْفروا ربهمْ» و از کفر توبه کردندى، «إلا أنْ تأْتیهمْ سنة الْأولین» مگر تا بایشان آید هم چنان راست که بکافران پیشینیان آمد از مثلات و عبر، «أوْ یأْتیهم الْعذاب قبلا (۵۵)» یا عذاب بایشان آید برابر و رویاروى آشکارا.


«و ما نرْسل الْمرْسلین» و نفرستیم ما فرستادگان، «إلا مبشرین» مگر بشارت دهان، «و منْذرین» و بیم نماینده و ترساننده، «و یجادل الذین کفروا بالْباطل» و پیکار میجویند و مى‏پیچند کافران بکژ و دروغ، «لیدْحضوا به الْحق» تا بیوکنند و باطل کنند بپیکار خویش حق را، «و اتخذوا آیاتی و ما أنْذروا هزوا (۵۶)» و سخنان من و وعید من بافسوس گرفتند.


«و منْ أظْلم» و کیست ستمکارتر، «ممنْ ذکر بآیات ربه» از آن کس که پند دهند او را بسخنان خداوند او، «فأعْرض عنْها» و روى گرداند از آن، «و نسی ما قدمتْ یداه» و فراموش کرد کرده‏هاى خویش، «إنا جعلْنا على‏ قلوبهمْ أکنة أنْ یفْقهوه» ما بر دلهاى ایشان غلافها و پرده‏ها او کندیم تا این پیغام و این سخن در نیابند، «و فی آذانهمْ وقْرا» و در گوشهاى ایشان بار و کرى افکندیم، «و إنْ تدْعهمْ إلى الْهدى‏» و اگر ایشان را با راست راهى خوانى، «فلنْ یهْتدوا إذا أبدا (۵۷)» راه نیابند ایشان هرگز.


«و ربک الْغفور ذو الرحْمة» و خداوند تو است آن آمرزگار عیب پوش با مهربانى، «لوْ یواخذهمْ بما کسبوا» اگر ایشان را درین جهان فرا گیرد بآنچه کردند، «لعجل لهم الْعذاب» ایشان را هم در دنیا بدوزخ شتاباند، «بلْ لهمْ موْعد» نه که ایشان را هنگامى است و روزى، «لنْ یجدوا منْ دونه موْئلا (۵۸)» چون عذاب بایشان رسد از پیش آن رستنگاهى نیابند.


«و تلْک الْقرى‏» آنک آن شهرها، «أهْلکْناهمْ لما ظلموا» هلاک کردیم ایشان را آن گه که ستم کردند بر خود، «و جعلْنا لمهْلکهمْ موْعدا (۵۹)» و هلاک کردن ایشان را هنگامها نهادیم.